■ استاد "شعبان کرمدخت"[شاعر ایرانی]
به احترام هرات ارجمند و بیقراریهای این روزهای غماانگیزش
هرات خواجه و آوار ویرانی؟ خداوندا !
همه زخم است و تصویر پریشانی خداوندا !
صدای زلزله میریزد از بام و درش بسیار
به شکلی که غمش را نیست پایانی، خداوندا !
همه دیوارها با خاک یکسان شد، چه میبینم؟
چراغی نیست در شبهای طولانی، خداوندا !
یکی آن سوست، بر سر میزند ز اندوه بیآبی
یکی این سوست با اندوه بینانی، خداوندا !
صداهایی که در تنهایی شب می شود تکرار
نخواهد رفت از خاطر به آسانی، خداوندا !
هزاران بار چشم عاشقان برخاک افتاده است
ندارد کس سر آیینه گردانی، خداوندا !
به دنبال چه میگردیم در پسکوچههای گم؟
نشانی نیست دیگر از فراوانی، خداوندا !
چهها رفته است بر حال و هوای شهر تاریخی
نشسته گرد اندوهش به پیشانی، خداوندا !
چرا آن روزهای مهربان از یادها رفته است؟
دلم را میبرد سوزی زمستانی خداوندا !
مزارآباد یاران است انگاری هرات پیر
چه تنهایی شده در خاک زندانی، خداوندا !
جوانان دسته دسته در محاق خاک خوابیدند
چه پیرانند چون یعقوب کنعانی، خداوندا !
غریبانه به همدیگر نگاه خستهای داریم
نمانده بر لبی حرف از مسلمانی، خداوندا !
به یاد این همه گلهای پرپر در مسیر باد
به چشمم ریخت یک پاییز عریانی، خداوندا !
چراغ کهنهای آن دورها آرام میسوزد
نمیخندد شبی، ماهی، در ایوانی، خداوندا !
به یاد چشمهایی که به زیر خاک خوابیدند
کجایم میبرد این چشم بارانی خداوندا !
نه از مسجد صدای مهربان عشق میآید
نه شمعی مانده در کنج شبستانی، خداوندا !
نگاهی خسته سمت گنبد مولای خود دارد
هرات من دلی دارد خراسانی، خداوندا !
رضای دوست میجوید، هرات خسته را دریاب!
که کمتر نیست ز آهوی بیابانی، خداوندا !
ببر تا ساحل امنش، از این دریای هولانگیز
به جانش ریخته انگار، توفانی، خداوندا !
به یاد غربت تبریز بعد از قرنها من هم
نوشتم شعر با لبهای "قطرانی"، خداوندا !
نوشتن، نه نیازی نیست، علام الغیوبی تو
که ننوشته قلمها را تو میخوانی، خداوندا !
نه امروزی، نه فردایی، نه ذوقی، نی تماشایی
چه گویم؟ گفتنیها را تو میدانی خداوندا !
صدای بیهقی از آن سوی تاریخ میآید؛
هرات خواجه ماند و بغض طولانی، خداوندا !
https://panjshirnews.com/vdcg.t9wrak9ttpr4a.html
panjshirnews.com/vdcg.t9wrak9ttpr4a.html