تاریخ انتشار :شنبه ۲۹ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۰۰:۴۶
کد مطلب : ۳۴۴۴
جالب است ۰
قصیده شاعر ایرانی برای رنج و درد هریوای باستانی

جوانان دسته دسته در محاق خاک خوابیدند...

جوانان دسته دسته در محاق خاک خوابیدند...

■ استاد "شعبان کرم‌دخت"[شاعر ایرانی]
به احترام هرات ارجمند و بیقراری‌های این روزهای غم‌اانگیزش

هرات خواجه و آوار ویرانی؟ خداوندا !
همه زخم است و تصویر پریشانی خداوندا !

صدای زلزله می‌ریزد از بام و درش بسیار
به شکلی که غمش را نیست پایانی، خداوندا !

همه دیوارها با خاک یکسان شد، چه می‌بینم؟
چراغی نیست در شب‌های طولانی، خداوندا !

یکی آن سوست، بر سر می‌زند ز اندوه بی‌آبی
یکی این سوست با اندوه بی‌نانی، خداوندا !

صداهایی که در تنهایی شب می شود تکرار
نخواهد رفت از خاطر به آسانی، خداوندا !

هزاران بار چشم عاشقان برخاک افتاده است
ندارد کس سر آیینه گردانی، خداوندا !

به دنبال چه می‌گردیم در پسکوچه‌های گم؟
نشانی نیست دیگر از فراوانی، خداوندا !

چه‌ها رفته است بر حال و هوای شهر تاریخی
نشسته گرد اندوهش به پیشانی، خداوندا !

چرا آن روزهای مهربان از یادها رفته است‌؟
دلم را می‌برد سوزی زمستانی خداوندا !

مزارآباد یاران است انگاری هرات پیر
چه تن‌هایی شده در خاک زندانی، خداوندا !

جوانان دسته دسته در محاق خاک خوابیدند
چه پیرانند چون یعقوب کنعانی، خداوندا !

غریبانه به همدیگر نگاه خسته‌ای داریم
نمانده بر لبی حرف از مسلمانی، خداوندا !

به یاد این همه گل‌های پرپر در مسیر باد
به چشمم ریخت یک پاییز عریانی، خداوندا !

چراغ کهنه‌ای آن دورها آرام می‌سوزد
نمی‌خندد شبی، ماهی، در ایوانی، خداوندا !

به یاد چشم‌هایی که به زیر خاک خوابیدند
کجایم می‌برد این چشم بارانی خداوندا !

نه از مسجد صدای مهربان عشق می‌آید
نه شمعی مانده در کنج شبستانی، خداوندا !

نگاهی خسته سمت گنبد مولای خود دارد
هرات من دلی دارد خراسانی، خداوندا !

رضای دوست می‌جوید، هرات خسته را دریاب!
که کمتر نیست ز آهوی بیابانی، خداوندا !

ببر تا ساحل امنش، از این دریای هول‌انگیز
به جانش ریخته انگار، توفانی، خداوندا !

به یاد غربت تبریز بعد از قرن‌ها من هم
نوشتم شعر با لب‌های "قطرانی"، خداوندا !

نوشتن، نه نیازی نیست، علام الغیوبی تو
که ننوشته قلم‌ها را تو می‌خوانی، خداوندا !

نه امروزی، نه فردایی، نه ذوقی، نی تماشایی
چه گویم؟ گفتنی‌ها را تو می‌دانی خداوندا !

صدای بیهقی از آن سوی تاریخ می‌آید؛
هرات خواجه ماند و بغض طولانی، خداوندا !

  https://panjshirnews.com/vdcg.t9wrak9ttpr4a.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما